روزشمار زندگی پسر کوچولوی ما

هفت ماهگی عزیز دلم که خیلی با نمک شده

آرشی مامان ،شما اول هفت ماهگی واکسن زدی ، بخاطر واکسنت عزیز و خاله حمیده و عرفان جون و عاطفه جون اومدن خونه ما ، آخه شما خیلی بد واکسنی و خیلی تب میکنی و پاهات هم خیلی درد میکرد اصلا نمی تونستی تکونش بدی ، با خاله حمیده شب بهت قطره استامینوفن دادیم الهی بگردم اینقدر از مزه قطره بدت میومد که همه رو با شیری که خورده بودی برگردوندی ، خیلی اذیت شدی فدات شم عزیز دلم شما هفت ماهگی به سرعت سینه خیز میری و هر جا که فکرشو نمی کنیم هم میری ، ماشاالله خیلی شیطون شدی گلم ، دنده عقب هم خیلی حرفه ای میری ، و بدون تکیه گاه میتونی بشینی یاد گرفتی که روی شکم خوابیده هستی شیر بخوری کلمه های مم و با رو هم میگی ، وقتی شیر میخوای میگی مم خیلی ناز میگی ع...
31 ارديبهشت 1391

هفت ماهگی عزیز دلم که خیلی با نمک شده

آرشی مامان ،شما اول هفت ماهگی واکسن زدی ، بخاطر واکسنت عزیز و خاله حمیده و عرفان جون و عاطفه جون اومدن خونه ما ، آخه شما خیلی بد واکسنی و خیلی تب میکنی و پاهات هم خیلی درد میکرد اصلا نمی تونستی تکونش بدی ، با خاله حمیده شب بهت قطره استامینوفن دادیم الهی بگردم اینقدر از مزه قطره بدت میومد که همه رو با شیری که خورده بودی برگردوندی ، خیلی اذیت شدی فدات شم عزیز دلم شما هفت ماهگی به سرعت سینه خیز میری و هر جا که فکرشو نمی کنیم هم میری ، ماشاالله خیلی شیطون شدی گلم ، دنده عقب هم خیلی حرفه ای میری ، و بدون تکیه گاه میتونی بشینی یاد گرفتی که روی شکم خوابیده هستی شیر بخوری کلمه های مم و با رو هم میگی ، وقتی شیر میخوای میگی مم خیلی ناز میگی ع...
31 ارديبهشت 1391

هفت ماهگی عزیز دلم که خیلی با نمک شده

آرشی مامان ،شما اول هفت ماهگی واکسن زدی ، بخاطر واکسنت عزیز و خاله حمیده و عرفان جون و عاطفه جون اومدن خونه ما ، آخه شما خیلی بد واکسنی و خیلی تب میکنی و پاهات هم خیلی درد میکرد اصلا نمی تونستی تکونش بدی ، با خاله حمیده شب بهت قطره استامینوفن دادیم الهی بگردم اینقدر از مزه قطره بدت میومد که همه رو با شیری که خورده بودی برگردوندی ، خیلی اذیت شدی فدات شم عزیز دلم شما هفت ماهگی به سرعت سینه خیز میری و هر جا که فکرشو نمی کنیم هم میری ، ماشاالله خیلی شیطون شدی گلم ، دنده عقب هم خیلی حرفه ای میری ، و بدون تکیه گاه میتونی بشینی یاد گرفتی که روی شکم خوابیده هستی شیر بخوری کلمه های مم و با رو هم میگی ، وقتی شیر میخوای میگی مم خیلی ناز میگی ع...
31 ارديبهشت 1391

شش ماهگی آرشی و کارخونه

ما پیکنیکمون شده کارخونه ، الان هوا خوبه و بابایی هم داده یک مقدار از سیفی کاری کردن خیلی با صفا شده ، ما هم همش میریم اونجا و شما میگردی عزیزم البته فقط با کالسکه ، بابا امیر در حال توت خوردن ...
27 ارديبهشت 1391

شش ماهگی آرشی و کارخونه

ما پیکنیکمون شده کارخونه ، الان هوا خوبه و بابایی هم داده یک مقدار از سیفی کاری کردن خیلی با صفا شده ، ما هم همش میریم اونجا و شما میگردی عزیزم البته فقط با کالسکه ، بابا امیر در حال توت خوردن ...
27 ارديبهشت 1391

شش ماهگی آرشی و کارخونه

ما پیکنیکمون شده کارخونه ، الان هوا خوبه و بابایی هم داده یک مقدار از سیفی کاری کردن خیلی با صفا شده ، ما هم همش میریم اونجا و شما میگردی عزیزم البته فقط با کالسکه ، بابا امیر در حال توت خوردن ...
27 ارديبهشت 1391

شش ماهگی آرشی و دوستای نی نی سایتی

عزیزم خاله مژگان و کیانا جون رو برای اولین بار 18 خرداد دیدیم و دوستای خوبی برای هم شدیم ، شما دوتا هم تا یکیتون میخوابه اون یکی با سر و صداهاش بیدارش میکنه ، مخصوصا شما آقا که همش میری بالای منبر و میخوای همش حرف بزنی عزیزم رفته بودیم تهران خاله سحر اومد خونه عزیز و همدیگه رو دیدیم، اینم یه عکس از بهار جون و آرشی ...
27 ارديبهشت 1391

شش ماهگی آرشی و دوستای نی نی سایتی

عزیزم خاله مژگان و کیانا جون رو برای اولین بار 18 خرداد دیدیم و دوستای خوبی برای هم شدیم ، شما دوتا هم تا یکیتون میخوابه اون یکی با سر و صداهاش بیدارش میکنه ، مخصوصا شما آقا که همش میری بالای منبر و میخوای همش حرف بزنی عزیزم رفته بودیم تهران خاله سحر اومد خونه عزیز و همدیگه رو دیدیم، اینم یه عکس از بهار جون و آرشی ...
27 ارديبهشت 1391

شش ماهگی آرشی و دوستای نی نی سایتی

عزیزم خاله مژگان و کیانا جون رو برای اولین بار 18 خرداد دیدیم و دوستای خوبی برای هم شدیم ، شما دوتا هم تا یکیتون میخوابه اون یکی با سر و صداهاش بیدارش میکنه ، مخصوصا شما آقا که همش میری بالای منبر و میخوای همش حرف بزنی عزیزم رفته بودیم تهران خاله سحر اومد خونه عزیز و همدیگه رو دیدیم، اینم یه عکس از بهار جون و آرشی ...
27 ارديبهشت 1391

شش ماهگی آرشی و حمام رفتن

مامانی عاشق حمام رفتی ، وقتی میبریمت حمام دو ساعت هم حمام باشیم صدات در نمیاد ولی وقتی میخوایم سرت رو بشوریم خیلی جیغ و داد میکنی ، وقتی میخوایم ببریمت حمام اول بابایی میره و حمام رو داغ میکنه بعد مامانی می بردت داخل حمام و یا برعکس ، بعد مامانی و بابایی به کمک هم آرشی رو میشوریم و بعد میارمت برون و لباس تنت میکنم ، تا از حمام هم میایم بیرون زودی باید شیر بخوری و اینقدر هم که خسته شدی میخوابی اینم چند تا عکس از حمام کردن آرشی ...
27 ارديبهشت 1391